مترادف خرد. متضاد خرد. معنی انگلیسی. little, small, young, minute, petty, diminutive, wisdom, intellect, brainpower, broken, common sense, micro-, mind, odd, reason, sagacity, sanity, understanding.
Read Moreمترادف خرد : حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد خرد : کبیر، بالغ، بزرگ، سالم ...
Read Moreمترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن. معنی انگلیسی: break, chip, chop, crush, devastate, grind, sliver, smash, pound, quell, to break to pieces, to shatter, to
Read Moreخرد کردن. 0. معنی 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . مترادف 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن.
Read Moreجستوجوی «خرد کردن» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.
Read Moreفرهنگ مترادف و متضاد. ۱. حقیر، صغیر، کوچک ≠ کبیر، بالغ، بزرگ. ۲. اندک، کم، ناجیز. ۳. شکسته، له ≠ سالم، نشکسته. ۴. ریز، ریزه ≠ بزرگ، حجیم، عظیم.
Read Moreخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
Read Moreروح مترادف: روح, نیروی حیاتی نشاط زندگی، انرژی، شجاعت، فطرت، شن، واحد پلي، احشاء، عصب، زنده دل
Read Moreمعنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم.
Read Moreمعنی کم کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید کم کردن (فیلم ۲۰۱۶). کم کردن ( به انگلیسی: The Thinning ) یک هیجانی آمریکایی به کارگردانی مایکل ...
Read Moreمعنی خرد کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید خردکردن، خرد بنیاد واژه خرد از هندو اروپائی اسکرت - skert یا کوتاه و کوچک در اوستا خوارت ...
Read Moreمترادف طیفی آزاد + استخوان خرد کردن فرهنگ فارسی معین ( ~. خُ. کَ دَ) (مص ل .) با زحمت زیاد صاحب تجربه شدن . خرید اشتراک افزودن واژه افزونه مرورگر درباره ارتباط با ما ...
Read More، نابود کردن . مترادف 1- ريزريز كردن، شكستن ، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن انگلیسی ... مرتبط سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، کوچک کردن، خرد ساختن، له ...
Read Moreمعنی عمل کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید آبادیس از سال 1385 فعالیت خود را در زمینه فن آوری اطلاعات آغاز کرد.
Read Moreمنبع. واژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. حذف کردن. پخش صوت. معنی 1- خط زدن، پاك كردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن. 2- كنارگذاشتن، كنار زدن. 3- ساقط كردن، انداختن.
Read Moreواژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. خلق کردن. پخش صوت. معنی پديد آوردن، آفريدن، ابداع كردن، به وجود آوردن. عربی خلق، أبدع، أحدث، أنتج، ابتدع، تألف، عين، سبق إلى تمثيل، لفق، كان أول من ...
Read Moreمعنی خرد کردن به انگلیسی - معانی، جمله های نمونه، مترادف ها و متضادها و ... در دیکشنری آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید خردکردن، خرد بنیاد واژه خرد از هندو اروپائی اسکرت - skert یا کوتاه و کوچک در اوستا خوارت khvareta ودر سانسکریت ...
Read Moreتغییردادن، دگرگون ساختن، دگرسان کردن ۲. تعویض کردن، معاوضه کردن (ارز، پول) 25 فرهنگ همه دقیق آوا مشابه متن آغاز قافیه همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد + تبدیل کردن فرهنگ مترادف و متضاد ۱ ...
Read Moreمعنی حذف کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید گاهی می توان از کارواژه های " کنار زدن" و یا " کنار گذاشتن" به جای [حذف کردن] بهره برد:
Read Moreمترادف طیفی آزاد + خرد کردن لغتنامه دهخدا خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر ...
Read Moreواژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. حس کردن. پخش صوت. معنی احساس كردن، در يافتن، درك كردن، بو بردن. انگلیسی sense, feel, perceive, to feel. عربی إحساس، معنى، حاسة، مغزى، إدراك، اتجاه، عقل، صواب، ذوق ...
Read Moreواژگان مترادف و متضاد معنی آميختن، قاطي كردن، درهم كردن انگلیسی mix, knead, shuffle, blend, jumble, combine, mingle, stir together, admix, commix, compound, fuse, fuze, hash, immingle, merge, syncretize, temper عربی مزج، خلط، امتزج، عاشر، تهاجن، شوش الذهن، تورط، مزيج، خليط، خليط الرمل
Read Moreمترادف خرد : حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد خرد : کبیر، بالغ، بزرگ، سالم، نشکسته، حجیم، عظیم جهالت ...
Read Moreمنبع. فرهنگ فارسی معین. نمایش تصویر. معنی. خرد. پخش صوت. معنی 1 - عقل . 2 - ادراک ، دریافت . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير ...
Read More2023year11month28day قبل از شروع به خرد کردن مرغ، داخل و خارج آن را با آب سرد بشویید. 2. مرغ را روی تخته برش قرار دهید طوری که پشت مرغ روی تخته قرار بگیرد و سینه آن به سمت بالا باشد. خرد کردن مرغ در 1 دقیقه. 3. دراین ...
Read Moreمعنی از بین بردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید آبادیس از سال 1385 فعالیت خود را در زمینه فن آوری اطلاعات آغاز کرد.
Read Moreفرهنگ فارسی معین معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم
Read Moreروح در سنسکریت ruh هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، طلوع، قیام. پس واژه ی عربی نیست؛ زیرا روح باعث روییدن و ...
Read Moreواژگان مترادف و متضاد معنی 1- تغييردادن، دگرگون ساختن، دگرسان كردن 2- تعويض كردن، معاوضه كردن (ارز، پول) انگلیسی turn, convert, transform, transmute, change, commute عربی تحول، منعطف، دور، دوران، انعطاف، تغير، جولة، نوبة، تقلب، ميل، دوار، نوبة ...
Read More